حال فراموشی...

ساخت وبلاگ
سلام پادشاه عزیزم!

حال و هوای امروزم زیاد جالب نبود. سعی دارم فراموشش کنم و خودم رو بسپارم به تو. ولی زمان می بره. وابستگی ای که بهش دارم داره اذیتم می کنه. ولی الان تموم بشه بهتر از اینه که بعدا بخواد دردسر بشه.

پادشاهم، خودت که منو بهتر می شناسی. من شازده کوچولوی لجبازی هستم. وقتی به یه چیزی پیله می کنم دیگه ول کن نیستم.

ده سال طول کشید تا شناختمش و عاشقش شدم. هرچند که بعدا فهمیدم چرا عاشقش نیستم.
چون من خودم رو در قالب اون می دیدم. فکر می کردم که اون من هستم. ولی نبودم.

همیشه دوست داشتم جای اون باشم، ولی حالا که نبودم باید عاشقش می شدم تا اون رو توی خودم حل کنم. حالا که در من غرق شده، حالا که من در اون غرق شدم و حل شدم، دیگه چیزی برای فهمیدم وجود نداره. میرم تا درگیر کسی دیگه بشم.

هرچند که هنوز هم دوستش دارم. ولی فاصله زیادی بین ماست. این فاصله رو تو فقط می تونی برداری. اگر تو بخوای، اگر صلاح تو این باشه، حتما میشه. ولی اگر نخوای، هیچ چیز در این دنیا و دنیای دیگه نمی تونه ما رو بهم برسونه.

دارم سعی می کنم فراموشش کنم. حسی که بهش داشتم رو فراموش کنم. تا اگر حس اون با یکی دیگه جور بود، من ناراحت نشم. نه از اون، نه از تو و نه از خودم. از تو برای اینکه در عین توانایی کاری نکردی، از اون برای اینکه چرا عاشق من نبود، و از خودم برای اینکه چرا عاشق کسی شدم که منو نمی خواست.

دارم فراموش می کنم... کمکم کن. دلم می خواد کنارش باشم. کنارش باشم و باهاش بودن، کنارش راه رفتن، نفس کشیدن و خندیدن و گریه کردن رو تجربه کنم. نه به عنوان کسی که عاشقش هستم، به عنوان دوستی که هر کاری هم که بکنه باز هم دوستش می مونه. هرچقدر هم دوستش نداشته باشه، دوستش می مونه.

پادشاهم، دوستم بدار... تو تنها کسی هستی که بی منت دوستم داشتی. ازت بی نهایت سپاسگزارم.

شازده کوچولوت...

آسمونی باشید

+ نوشته شده در یکشنبه نوزدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 22:32 توسط تنها شازده کوچولو... |
سفرنامه شازده کوچولو...
ما را در سایت سفرنامه شازده کوچولو دنبال می کنید

برچسب : فراموشی, نویسنده : dalonesweeb بازدید : 279 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1396 ساعت: 17:22