از دست دادن...

ساخت وبلاگ
به نام پادشاهم...

سلام.

می دونی وقتی کسی رو که دوست داری از دستش بدی یعنی چی؟

می دونی وقتی کسی رو که دوست داشتی از دستش بدی و حتی دیگه نگاهش و صداش رو یادت نیاد، یعنی چی؟

من الان سالهاست که از دستش دادم. از دست که نه، فرستادم پیش تو. حداقل خیالم راحتِ که پیش تو جاش امنِ.مگه میشه کسی پیش تو باشه و حالش بد باشه؟

من که تا حالا نشنیدم.

پادشاهم، من کی میام؟ هنوز نوبتم نشده؟ چقدر دیگه باید صبر کنم؟

خسته شدم. خسته شدم از بس رفتن دیگران رو تحمل کردم. خسته شدم از بس که دویدن و نرسیدن رو تمرین کردم.

خسته ام... خیلی هم خسته ام!

راهی بنظرم نمی رسه. دیگه عاشق هیچ کاری نیستم. نه عاشق کاری، نه عاشق کسی. همه چیز انگار یهو به پایان رسید. شاید با آخرین لبخندی که ازش یادمه.

نمی دونم. ولی وقتی دیدیش بهش بگو، خیلی نامردی. تو که نمی خواستی بمونی، پس چرا اون حرفا رو زدی؟ نگفتی من پیش خودم یه فکرایی می کنم؟ فکر می کنم یکی توی این دنیا هست که منو دوست داره؟ یکی هست که نگران من میشه؟ چرا اینا رو پیش خودش نگفت؟

اونم خسته شد. خسته شد که اومد پیشت. منم خسته ام. دیگه حوصله انجام هیچ کاری رو ندارم. می خوام آروم شم. می خوام بخوابم. هرچند که به صلاح تو امیدوارم. هر چی تو می خوای پادشاه من.

دوستت دارم.

شازده کوچولوت

آسمونی باشید

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم شهریور ۱۳۹۶ساعت 21:34 توسط تنها شازده کوچولو... |
سفرنامه شازده کوچولو...
ما را در سایت سفرنامه شازده کوچولو دنبال می کنید

برچسب : دادن, نویسنده : dalonesweeb بازدید : 284 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1396 ساعت: 17:22