من، او، تو...

ساخت وبلاگ
به نام پادشاهم...

سلام!

بعد از مدتها، دوباره اومدم تا شازدگی کنم. برای شاهم بنویسم، برای پادشاهم.

پادشاه من، اول از همه بابت مهمونی زیبات سپاسگزارم. ممنونم که امسال هم دعوتم کردی و بهم لطف کردی و لحظه های نابی رو برام رقم زدی.

امسال درس مهمی گرفتم. از فرصت هایی که همیشه آرزوشون رو داشتم تا یه روزی بدست بیارم و بیان سراغم، از روزهایی که گذشت، از اتفاقاتی که افتاد و من نفهمیدم، از گذشته ای که طی شد و من هنوز ازش درس نگرفتم.

و از خیلی چیزهای دیگه...

پادشاه من، ازت بی نهایت سپاسگزارم. خوشحالم که هنوز هم بهم لطف داری و عنوان شاهزاده رو یدک می کشم. شاهزاده ای که ازت دورِ و تلاش می کنه تا خودش رو بهت برسونه.

هنوز تلاش زیادی نکردم، هنوز به بنده های دیگه ات خیلی بدهکارم. باید حساب هام رو صاف کنم. این عیدی که گذشت، عید بندگی بود. برای من هم عید بود. عید شاهزادگی... عید شازدگی، عید عاشقی!

عیدی که شاید توی زندگی هر کس فقط یکبار اتفاق بیفته و برای من اون یکسال، همین امسال بود. می خوام قصه سفرهام رو بنویسم. قصه سفرهای شازده کوچولو...

شازده کوچولوت... شازده ای که در عین نخواستن دیگران، در عین اینکه هیچکس منتظرش نبود، تو خواستی که بیاد، تو خواستی که باشم. کسی حاضر نبود تا ازم امتحان بگیره. همه می گفتن که من خیلی لاغر و نحیفم. من به درد شازدگی نمی خورم. برای دربارت اف داشت که من شازده اش باشم.

ولی تو با همه فرق داشتی، تو می دونستی که من کی هستم، می دونستی که می لغزم، می دونستی که گرسنه ام و برای سیر شدن دست به هر کاری می زنم، اما با این حال، باز هم این عنوان رو به من عطا کردی. من رو برای ماموریت فرستادی. برای کسب عنوان شاهزاده.

کسی جز خودم و خودت از این عنوان خبر نداره. همه من رو در هیئت یک رعیت زاده می بینن. حتی نزدیک ترین کسانی که من رو جزئی از خانواده شون قبول کردن. این ماجرا رو فقط من و تو می دونیم . شاید بعدا به یکی دیگه هم گفتیم.

به کسی که توی این راه همراه من شده. به کسی که هم پای من و هم پیمان من شده. از من خیلی جلوتره، خودم هم می دونم، دارم تمام زورم رو میزنم که بتونم بهش برسم. تمام چیزی که امسال توی مهمونی به عنوان کادو ازت خواستم، این بود که همراهش بشم. هنوز باهم فاصله داریم. ولی تو تنها کسی هستی که هیچ فاصله ای باهاش ندارم. تو از همه به من نزدیکتری.

پادشاه دوری که نزدیکی، اون رو بهم نزدیک کن. دلهامون رو بهم نزیکتر. امسال توی مهمونیت، همه اش به آشنا های همدیگه برخورد کردیم. همه رو به فال نیک گرفتم، به فال وصال. اول به تو، بعد من و اون باهم به وصال تو.

باید صحنه جالبی باشه. صحنه وصال سه تایی ما... من و اون و تو...!

دوستت دارم پادشاه من، ازت بی نهایت سپاسگزارم...

شازده کوچولوت

آسمونی باشید

+ نوشته شده در سه شنبه ششم تیر ۱۳۹۶ساعت 2:0 توسط تنها شازده کوچولو... |
سفرنامه شازده کوچولو...
ما را در سایت سفرنامه شازده کوچولو دنبال می کنید

برچسب : من,او, نویسنده : dalonesweeb بازدید : 280 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:26